جدول جو
جدول جو

معنی دم و دود - جستجوی لغت در جدول جو

دم و دود
دایر بودن بساط چای و قلیان و پخت و پز و لوازم مهمانی، دود و دم
تصویری از دم و دود
تصویر دم و دود
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ دَ)
مرکّب از: دام + دد). به معنی حیوان اهلی و وحشی:
اگر بد کنی چون دد و دام، تو
جدانیستی هم تو از دام و دد.
ناصرخسرو.
چو بر نسبتی راند انگشت خود
بخسبد بر آواز او دام و دد.
نظامی.
که داند که این دخمۀ دام و دد
چه تاریخها دارد از نیک و بد.
نظامی.
شیر مگر تلخ بدان گشت خود
کز پس مرگش نخورد دام و دد.
نظامی.
نیز رجوع به دام در معنی حیوان اهلی و شواهد ذیل لغت مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
درد و رنج و غم:
همی گفت هرکس که شاها چه بود
که روشن دلت شد پر از داغ و دود.
فردوسی.
کزایدر بایوان خرامید زود
مدارید بر دل ز ما داغ و دود.
فردوسی.
رجوع به داغ و رجوع به دود و رجوع به ترکیبات داغ شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ / دُ رُ)
معنی ترکیبی آن دریدن و دوختن است و کسی را گویند که صاحب تجربه و دانا باشد که اگر احیاناً امر غلطی از او سر زند اصلاح آن را به دانستگی تواند. (لغت محلی شوشتر - نسخۀ خطی). درادوزا. دران و دوزان. درانه و دوزانه. رجوع به درادوزا شود، کسی را گویند که جنگ و صلح و نیکی و بدی را با هم کند. (لغت محلی شوشتر خطی) :
سال و نیم است که غمگین دل ورنجورتنی
با بلا بر ستدو داد و در و دوز پدر.
سوزنی.
، حیله. مکر. تزویر. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای سوزنیک چون پسر خواجۀکلاج
با زرق و لباسات و فسون و در و دوزی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دَ مُ)
دم و دیمب (اصطلاح عامیانه). کنایه است از خواندن و آواز نقاره و حضور شاهدان خوب صورت، چه دم به معنی حرف زدن و خواندن و دیم به معنی صورت است. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تشر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم و دود
فرهنگ گویش مازندرانی